یعنی میشود روزی برسد.....
که بیایی.....
مرا در اغوش بگیری....
بخواهم گله کنم....
بگویی هیس دیگه هیچی نگو .....
بگویی همه کابوس ها تموم شد عزیزم
چه رازی در این جمله است
"دوستت دارم"
که هرکه میگوید عاشق تر میشود و هرکه میشنود بی تفاوت تر...
بعضی حرفها را هر طور شده باید به کسی بگویی.
باید بگویی تا قلب و ذهنت آرام بگیرد. اما کسی نیست
کسی نیست
واقعاً کسی نیست ... !
پ ن : این پست رو من پاک میکنم ، مثل اینکه سوء تفاهم پیش اومده !
روزها درست مثل اشک هایم هر روز بی اختیار از پی هم میگذرد
زود...خیلی زود...
دلتنگم این روزها ، مات و مبهوت به تقابل حادثه ها
تنها به نشانه هایی می نگرم که درست جلوی چشمانم شکل میگیرد
دستانم تمنایی برای گرفتن گرمای دستانت
خواهش یک آغوش میشوم...آغوشی امن ، گرم
...
سردم...سرد ـ سرد...
با زبانی روزه ی نگفتنت...ندیدنت
باز هم منتظرم ، در سکوت
درست مثل هر سال...مثل هر روز...مثل هر لحظه
و تنها این ثانیه ها ، روزها و سال هاست که برگی از خاطراتم میشود
و حسرتی برای دیدار...
کمی مهربان تر باش محبوب من!
تا پایان فصل داغ ، تنها چند روزی باقی است...و من هنوز خامم ، خام ـ خام...
ببار ، بتاب ،
بارانی ام کن...آفتابی ام کن ، مهتابی ام کن...
مرا شبیه کن
شبیه ، شبیه خودت و تو هم شبیه باش...
نه ! تو خودت باش...شبیه هیچ کس
تو ! برای همه ی من بسی و من برای تو...
پ ن : ادامه ام باش ، بگذار ادامه ات باشم...نشانه ات باشم ، با من باش ، بگذار با تو باشم ، معشوق من...