چار دیواری

یه لحظه میاد ... همون موقع مینویسم ...

چار دیواری

یه لحظه میاد ... همون موقع مینویسم ...

باش ، همیشه باش ...

روزها درست مثل اشک هایم هر روز بی اختیار از پی هم میگذرد

زود...خیلی زود...

دلتنگم این روزها ، مات و مبهوت به تقابل حادثه ها

تنها به نشانه هایی می نگرم که درست جلوی چشمانم شکل میگیرد

دستانم تمنایی برای گرفتن گرمای دستانت

خواهش یک آغوش میشوم...آغوشی امن ، گرم

...

سردم...سرد ـ سرد...

با زبانی روزه ی نگفتنت...ندیدنت

باز هم منتظرم ، در سکوت

درست مثل هر سال...مثل هر روز...مثل هر لحظه

و تنها این ثانیه ها ، روزها و سال هاست که برگی از خاطراتم میشود

و حسرتی برای دیدار...

کمی مهربان تر باش محبوب من!

تا پایان فصل داغ ، تنها چند روزی باقی است...و من هنوز خامم ، خام ـ خام...

ببار ، بتاب  ،

بارانی ام کن...آفتابی ام کن ، مهتابی ام کن...

مرا شبیه کن

شبیه ، شبیه خودت و تو هم شبیه باش...

نه ! تو خودت باش...شبیه هیچ کس

تو ! برای همه ی من بسی و من برای تو...


پ ن : ادامه ام باش ، بگذار ادامه ات باشم...نشانه ات باشم ، با من باش ، بگذار با تو باشم ، معشوق من...

نظرات 3 + ارسال نظر
راحی دوشنبه 19 تیر 1391 ساعت 12:43 ق.ظ http://www.oryanieeshgh.blogfa.com

سلام داداشی .

این پستت حال و هوای اینروزای منه . خیلی بدلم نشست . ممنونتم .

سلام ...
قابلی نداشت . امیدوارم حال و هوات همیشه صاف و آفتابی باشه

زهرا شنبه 24 تیر 1391 ساعت 12:22 ب.ظ http://maande90.blogfa.com

واقعا قشنگ نوشتی ...
خیلی خوب بود :)

مرسی زهرا جان
به پای نوشته های شما که نمیرسه

یه زن شنبه 24 تیر 1391 ساعت 08:51 ب.ظ http://1-zan.blogsky.com/

سلام
زیباست...
تو خودت باش...
برای همه ی من بسی...
عالی بود.

سلام
نظر لطف شماست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد