چار دیواری

یه لحظه میاد ... همون موقع مینویسم ...

چار دیواری

یه لحظه میاد ... همون موقع مینویسم ...

تو فقط میفهمی

داشت از تنهاییش میگفت : اما صدای بوق پشت خطی امانش را بریده بود .

367

یه عطر زنونه است ...


تو دانشگاه پره ..  تو خیابونام هست .. ولی دیروز که درو باز کردم خورد تو صورتم ..


من از بوش میترسم .. میترسم ..


کاش بفهمی ..

Pertinacity

عاشقی میکنم ...


لج می کنم ... 

بد اخلاق می شوم ... 

دست خودم نیست ...

ساعت و زمان هم ندارد !!

تو که نباشی ...

زندگی باید به کام من تلخ شود ...