چار دیواری

یه لحظه میاد ... همون موقع مینویسم ...

چار دیواری

یه لحظه میاد ... همون موقع مینویسم ...

Pertinacity

عاشقی میکنم ...


لج می کنم ... 

بد اخلاق می شوم ... 

دست خودم نیست ...

ساعت و زمان هم ندارد !!

تو که نباشی ...

زندگی باید به کام من تلخ شود ...

نظرات 3 + ارسال نظر
زیتون دوشنبه 9 بهمن 1391 ساعت 09:53 ب.ظ http://maande90.blogfa.com


همین الان ی نظر برات ارسال کردم؟فک کنم پرید نظرم!نتم حسابی قاطیه!
اشکال نداره دوباره مینویسمش برات:-)

رفتن هم حرف عجیبی ‌است شبیه اشتباه آمدن!
گفت بر می گردم،
و رفت،
و همه‌ ی پل ‌های پشت سرش را ویران کرد.
همه می ‌دانستند دیگر باز نمی ‌گردد،
اما بازگشت
بی هیچ پلی در راه،
او مسیر مخفی یادها را می ‌دانست...
+سلام:-)

همین که هستی
خوبه ...
سلام

زهرا شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 08:43 ق.ظ http://maande90.blogfa.com

سلام. چه طوری؟! ما کم پیداییم و تو کم پیداتر، حواست هست ؟! :)

اینو که خوندم یاد یه دیالوگ "آقا یوسف" افتادم:

- قرص هاتو خوردی؟
+ نه
-اومدیم و من یه وقت رفتم، تو باید یادت بره؟
+ تو نباشی من برای چی باید قرص بخورم؟

باباهه به دخترش میگه جمله ی آخرو ...

سلام ...
قابل نیستیم . شما با اون عظمت مانده رو تعطیلش کردین ... ما که یه 4 دیواری محقر بیشتر نیستیم .

آقا یوسف ، یادش بخیر ... اتفاقا این دیالوگش خوب یادمه

زهرا چهارشنبه 18 بهمن 1391 ساعت 11:10 ق.ظ http://maande90.blogfa.com

شکسته نفسی میکنی چرا ؟!
4 دیواریتو من که دوست دارم، این رنگ آبیشم که همیشه بهم آرامش داده !
باش همیشه "من" ... :)

لطف دارین ...
هستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد