چار دیواری

یه لحظه میاد ... همون موقع مینویسم ...

چار دیواری

یه لحظه میاد ... همون موقع مینویسم ...

لبخندت

تو را به خانه ام دعوت می کنم ...

برایت قهوه میریزم ...

درونش یک قاشق سیانور میریزم تا بمیری ...

برایت میاورم ...

لبخند میزنی ...

می گویم قهوه ات سرد شد بگذار عوضش کنم ...

آری ...

من چند سال است که میخواهم تو را بکشم ...

اما لبخندت ...

لبخندت ...

لبخندت ...

لعنتی ...

so

آدم حساب کردن بعضیا خیانت به عالم بشریته 

...

عشق هایت را مثل

کانال تلویزیون عوض می کنی

و افتخار می کنی،

که عشق برایت این چنین است !

و من می خندم …

به برنامه هایی که هیچکدام ،

ارزش دیدن ندارند ...

7

این اولای مدرسه ها که میشه ، آدم عجیب دلش میگیره ...



پاییز

پاییز در راه است ...


وقت خریدن لباس های پاییزی 


دقت کنید !


لباس هایی بخرید با جیب های بلند 


به اندازه دو دست !


شاید در این فصل عاشق شدید 




گاهی

گاهی نیاز داری


 به یه آغوش بی منت


 که تو رو  فقط و فقط واسه خودت بخواد


که وقتی تو اوج تنهایی هستی


 با چشماش بهت بگه


 "هستم تا تهش"


rain

این باران چتر نمیخواهد ...


توی لعنتی را میخواهد برای قدم زدن زیر آن !



سیب

حوا که بغض دارد هیچ چیز آرامش نمی کند ...


حتی یک سیب سرخ ...


مگر آغوش آدم...