امروز روز مهمی بود ... حداقل واسه خودم !
همه لذتش به اینه که نصف شب با صدای اس ام اس دوست جونت از خواب بیدار بشی و ببینی که اونم امروزو یادشه .
و میخواسته زودتر از همه بهت تبریک بگه ...
شاید این دنیا واسه من زیاد دلخوشی کنار نذاشته باشه اما من هنوزم به دلخوشیای خودم دلخوشم
همین که یه پدر و مادر مهربون دارم
همین که یه زندگی آروم دارم
واسم کافیه
خدایا ازت ممنونم که منو امروز بدنیا آوردی
این بار که میای به دیدنم چیزای مهمتری واسه گفتن داشته باش
" دوستت دارم " دیگه قدیمی شده
یه دروغ تازه بگو
پ ن : وقتی کسی روز مردو به آدم تبریک نمیگه یعنی اینکه هنوز مرد نشدی
زن باس واسه مردش ناز کنه !
مردم باس ناز زنشو بخره !
أصن زنی که واسه مردش ناز نکنه زن نیس که !!!
بوسه هایت
تراژدی غم بار هم آغوشی من و بالشم را از یادم میبرد ...
با انگشتانم روی مضراب گیسوانت مینوازم
و تو با ناله هایت
ملودی مرا کامل تر میکنی ...
شب که میشه
وقتی با اون پیرهن سفیده نازک میای جلوم
وقتی موهاتو برام بلوند کردی
اندامتو که زیر نور لوستر داره برق میزنه به رُخم میکشی
دکمه های پیرهنتو یکی در میون باز گذاشتی
همون ادکلنی رو که من دوس دارم زدی
وقتی که از شدت گرمای بدنت ، شهوت منم به اوج میرسونی
بطری مشروبو که میذاری روی میز
دوتا پیک سنگین که واسه هردومون میریزی
دستتو که میاری سمت کراواتم
منو که میکشونی به طرف خودت
تو چشمام که نگاه میکنی
.
.
.
ترجیح میدم برم پشت پنجره یه نخ سیگار بکشم
هر چیز زمانی دارد
نفس هم که باشی
دیر برسی
من رفته ام ...
پ ن: دیگه نمیخوامت .. بفهم
پ ن : این نوشته ها واسه تسکین درد خودمه
خیلی مسخره است ...
تا وقتی باهاش هستی باید واسه یه لحظه دیدنش منت زمین و زمون رو بکشی
اما ...
وقتی دیگه باهاش نیستی ، در یه روز اونقدر میبینیش که دیگه خسته میشی از دیدنش
خیلی مسخره است ...